روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

آواره شدیم

خونه رو گفتن باید تخلیه کنیم. کاملاً یهویی و بدون اطلاع قبلی. یه هفته فرصت داریم بریم دنبال خونه خدایا خودت کمکمون کن.

مکانیک سیالات

خدا  از این استادهایی که حرف فقط حرف خودشونه و اصلاً به حق و حقوق دانشجو توجه نمی کن، نصیب نکنه. دو ساعت اجمعین دورش جمع شدیم بهش میگیم استاد عزیز نتونستیم امتحان میانترمو درست و حسابی بخونیم لطف کنید و یه تایم دیگه براش تعیین کنید اونوقت حرف حرف خودشو می زنه و به اتفاق چند نفر از آقایون کلاس رو ترک می کنم. 6 نمره میانترم "مکانیک سیالات" پر.

آقای 12 ریشتر

تو روح هرچی استاد که چه عرض کنم استادنمای بی سواده. یکی از همین زیرخاکی هایی که گفتم این ترمو باش سروکار د اریم. امروز 4 نمره ازمون کم کرد فقط بخاطر اینکه همشهری خودش نیستیم. گذاشته رو حساب بی نظمی؛ حیفم اومد درسو حذف کنم مجبور شدم از آقای 12 ریشتر! التماس کنیم 1 نمره به قول خودش بی نظمی تا ارئه کنفرانس دیگه کم کنه. بابا با سوااات زلزله 12 ریشتر داریم ما!!!

سوتی دادم

بزرگ ترین سوتی تاریح بشریت رو امروز به ثبت رسوندم

مهندس "ح" واقعاً شرمنده ام

حذفش کردم

ختم بخیر نشد هیچ مجبور شدم حذفش کنم

بازدید کنسل شد

بازدید از کارخانه سیمان صورت نگرفت. ظاهراً جواب درخواستش هنوز نیومده

اعصاب خوردی

سایتم واسه حذف و اضافه باز نمیشه. اعصابم شدید خورده؛ ظرفیت کلاس فقط 4 نفره دیگه اس. تا فردا که برم دانشگاه تکلیف رو روشن کنم مُردم. جالب اینجاست دقیقاً 900002ریال بستانکاری دارم اونوقت انتخاب واحدم رو واسه حذف و اضافه به علت بدهی 5000000ریالی باز نمیکنه!

رفتن سخته

رفتن همیشه سخت بوده. فردا باید برگردم *** بیکاز دوشنبه امتحان دارم. نمی دونم شاید مجبور باشم تا آخر ماه اونجا بمونم. از همین الآن ماتم گرفتم.

شب وحشتناک

کل عمرم اندازه دیشب نترسیده بودم

یه روز عجیب

دم دم های صبح بود که از خواب پا شدم؛ صبونه نیم مشتی بر بدن زدم و به طرز نا معلومی دوش گرفتم. همسایه طبقه پایینی اومد و گفت فشار آب کم شده و منم اعلام بی اطلاعی کردم. چند دقیقه بعد خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کردم؛ ساعت اول زبان خارجی بود و خیلی عادی گذشت اما ساعت دومی "اخلاق اسلامی" بود که ماجرای جالبی اتفاق افتاد.

ماجرا از این قرار بود که موضوع بحث اون ساعت "روابط دختر و پسر" بود که بعد از کلی بحث و تبادل نظر، یکی از دختر خانوم های به ظاهر ترم وسطی اجازه صحبت خواستن و شروع کردن به اظهار نظر دادن.

" از 100 تا پسر های این دوره زمونه، شـــــــــــــــــــــــــاید2 تاشون به نسبت خوب باشن"

هیچی دیگه نمی دونم بر چه اساسی می گفتن اما خب 10 دقیقه بیشتر طول نکشید که از بچه ها ترم اولی جوابشونو به طرز وحشتناکی دادن که از بازنشر اون به شدت مغذورم. کلاس اون روز رو هم اینجوری ترکوندن و منجر به تعطیلی کلاس شد.

برگشتیم خونه و متوجه شدیم که سیستم گرمایش خونه بنا به دلایلی کار نمیکنه و ما یه شب واقعاً سرد رو سپری کردیم البته شانس آوردیم که یخ نزده بودیم. شاید تصور کردنش سخت باشه، با کلی لباس گرم و سه پتو هنوز احساس سرما میکردم.