روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

دبیر ریاضی

دیروز عصر به اتفاق دوستم رفتم دبیرستانی که تا سال سوم اونجا میخوندم واسه اینکه از دبیر ریاضی یه سوال بپرسیم. منتظر شدیم زنگ بخوره سوالمون رو بپرسیم که چند دقیقه ای طول کشید. دبیر محترم ریاضی اولش که گفتم عمران میخونیم کلی فخر فروخت که این مسئله باید واسه شما مثل آب خوردن باشه و بعدش که یه ربع روش فکر کرد و یه صفحه A4 رو سیاه کرد دستی به صورت کشید و گفت این مسئله سخته باید بیشتر روش فکر کنم و شما شماره تون رو بدین من شب روش فکر می کنم بهتون خبر میدم و اگه خبر هم ندادم یعنی حل نمیشه!

منم همون لحظه فهمیدم که گزینه دوم درسته و تا الان خبری از آقای دبیر نشده. بعدشم خیلی اتفاقی رفتیم باغ دوستم واسه گوجه محلی خوردن.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد